چرا امام خمینی(ره) تفسیر ننوشت؟

پدیدآورنادعلی عاشوری

نشریهصحیفه مبین

تاریخ انتشار1389/02/19

منبع مقاله

share 975 بازدید
چرا امام خمینی(ره) تفسیر ننوشت؟

نادعلی عاشوری
چکیده

حضرت امام چندان به تفسیر قرآن نپرداختند و در موارد ناچیزی که به آن اهتمام ورزیدند، به روش عرفانی ـ اخلاقی آیات قرآن را تفسیر کرده‏اند.
به نظر نگارنده، عامل اصلی پرهیز امام از تفسیر قرآن دو چیز است: الف ـ عظمت قرآن؛ ب ـ لزوم عمل به قرآن.
چون از سویی قرآن در حدّ بشر نیست؛ بلکه سرّی میان حق تعالی و ولی اللّه اعظم، رسول‏خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است و به تبع او نازل شده تا به صورت حروف و کتاب درآمده است.
از سویی دیگر آدمی باید در هر آیه از آیات شریفه که قرائت می‏کند مفاد آن را با حال خود منطبق کند و نقصان خود را با آن جبران سازد و امراض خود را بدان شفا دهد. او باید خُلق خود را با قرآن موافق کند؛ چون خُلقی که مخالف کتاب اللّه است زُخرف و باطل است.

کلیدواژه‏ها:

امام خمینی، تفسیر، روش تفسیر عرفانی ـ اخلاقی، تطبیق، عظمت قرآن، عمل به قرآن.

1. مقدّمه

پیش از بیان تحلیل خویش در مورد علّت عدم نگارش تفسیر از سوی امام به دو موضوع به اجمال اشاره می‏کنیم:

1. 1. تطبیق از دیدگاه امام

هنر بزرگ امام را باید در تطبیق معارف قرآنی بر خود و تلفیق علم و عمل یکدیگر دانست. هنری که بسیاری از مدّعیان را عاجز؛ بلکه رسوا می‏کند. کار مهمّی که امام انجام داد، این بود که هرگز در صدد بر نیامد پیش از آن که خود عامل به قرآن باشد، دیگران را به رفتار قرآنی فرا خواند.
امام هرگز بر این باور نبود که علوم و معارف قرآن را برای دیگران بازگو کند و خود را از آن مستثنا بداند. آری امتیاز بزرگ حضرت امام در این نکته‏یِ بس مهمّ و اساسی نهفته است، و بر همین مبنا است که کلامش بسیار تأثیرگذار و تحوّل‏آفرین بود.
واژه‏یِ تطبیق ممکن است به اعتبارهای مختلف معانی گوناگونی پیدا کند. چنان که فی‏المثل علاّمه‏یِ طباطبائی در تفسیر خود، بارها آن را در معنای تفسیر به رأی مذموم و نکوهیده به کار برده، یا آن را معادل تحمیل عقاید پیشین خود بر قرآن دانسته، و مثلاً درباره‏یِ روش تفسیری برخی از داعیه‏داران قرآن‏شناسی فرموده است:
صریح یا لازمه‏یِ گفتار برخی این است که باید در تفسیر به طریق حسّ و تجربه رفت و در عین حال بر طریقه‏یِ مفسّرین گذشته اشکال کرده‏اند که تفسیرشان تفسیر نیست؛ بلکه تطبیق است؛ حال آن که این اشکال عیناً به خود آنان وارد است.... برای این که اگر آنان مانند مفسّرین سلف معلومات خود را بر قرآن تحمیل نکرده‏اند، پس چرا نظریّه‏های علمی را اصل مسلّم گرفته، تجاوز از آن را جایز نمی‏دانند؟ پس اینان نیز در انحراف سلف شریک‏اند... و در نتیجه، تفسیر اینان نیز تطبیق است و تطبیق خود را تفسیر نام نهادند.(1)
حضرت امام تطبیق را در این معنا نیز به کار برده‏اند و درباره‏یِ تفسیر همان جماعتی که طباطبائی به نقد دیدگاه‏شان پرداخته، چنین می‏فرماید:
در این اواخر هم یک اشخاصی پیدا شده‏اند که اصلاً اهل تفسیر نیستند. این‏ها خواسته‏اند مقاصدی [را]که خودشان دارند، به‏قرآن و به سنّت نسبت دهند.... نباید این‏ها در تفسیر قرآن وارد بشوند و اگر روی مقاصدی، آن‏ها وارد شدند، نباید جوان‏های ما به آن تفاسیر اعتنا کنند و از چیزی‏هایی که ممنوع است در اسلام، تفسیر به رأی است که هر کسی که رأی خودش را تطبیق کند بر آیاتی از قرآن، و قرآن را به رأی خودش تفسیر و تأویل کند.(2)
باز در جایی دیگر در همین زمینه فرمودند:
از گفته‏ها و نوشته‏های بعضی از جناح‏ها به دست می‏آید افرادی که صلاحیّت تشخیص احکام و معارف اسلامی را ندارند، تحت تأثیر مکتب‏های انحرافی، آیات قرآن‏کریم و متون احادیث را به میل خود تفسیر کرده و با آن تطبیق می‏نمایند.(3)
امام بر این باور بود که قرآن کتاب زندگی انسان، و تنها نسخه‏یِ شفابخش دردهای فردی و اجتماعی بشریّت است؛ به این جهت واژه‏یِ تطبیق را به معنای مطابق ساختن خود با قرآن نیز به کار برده‏اند. آن معلّم اخلاق و عرفان بر این نظر بودند که آدمی باید:
در هر آیه از آیات شریفه که تفکّر می‏کند مفاد آن را با حال خود منطبق کند و نقصان خود را به واسطه‏یِ آن مرتفع سازد و امراض خود را بدان شفا دهد(4).
به اعتقاد ایشان، انسان بیش از آن که خود را به علوم مختلف قرآنی و دانش‏های سرشار آن مشغول سازد، باید روح و جان خود را قرآنی سازد و خُلق و خوی قرآنی بگیرد:
چنان که خُلق رسول اللّه قرآن است، خلق خود را با قرآن باید موافق کند تا با خُلق ولیّ کامل نیز مطابق گردد و خُلقی که مخالف کتاب اللّه است زُخرف و باطل است و هم چنین جمیع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را باید با کتاب خدا تطبیق کند و [بر آن]عرضه بدارد تا به حقیقت قرآن متحقّق گردد و قرآن صورت باطنی او گردد.(5)
حضرت امام تطبیق را یکی از ارکان مهمّ قرائت قرآن که نتایج و ثمرات فراوانی دارد، معرّفی نموده‏اند. ایشان در یکی از مباحث قرآنی خود در توضیح این واژه فرمودند:
یکی از آداب مهمّ قرائت قرآن که انسان را به نتایج بسیار و استفادات بی‏شمار نائل [می]کند، تطبیق است و آن، چنان است که در هر آیه از آیات شریفه که تفکّر می‏کند، مفاد آن را با حال خود منطبق کند و نقصان خود را به واسطه‏یِ آن مرتفع سازد، و امراض خود را بدان شفا دهد. مثلاً در قصّه‏یِ شریفه‏یِ حضرت آدم علیه‏السلام ببیند، سبب مطرود شدن شیطان از بارگاه قدس، با آن همه سجده‏ها و عبادت‏های طولانی چه بوده، خود را از آن تطهیر کند. زیرا مقام قرب الهی جای پاکان است. با اوصاف و اخلاق شیطانی قدم در آن بارگاه نتوان گذاشت.... ما از اوّل عمر، شیطان را ملعون و مطرود خواندیم، و[لی] خود به اوصاف خبیثه‏یِ او متّصف هستیم، و در فکر [دور ساختن]آن [اوصاف از خود]برنیامدیم که آن‏چه سبب مطرودیّت درگاه قدس است، در هر کس باشد مطرود است. شیطان خصوصیّت ندارد. آن‏چه او را از درگاه قرب دور کرد ما را نگذارد که به آن درگاه راه یابیم. می‏ترسیم لعن‏هایی که به ابلیس می‏کنیم، خود نیز در آن شریک باشیم.... بالجمله کسی که بخواهد از قرآن شریف حظّ وافر و بهره‏یِ کافی بردارد، باید هریک از آیات شریفه را با حالات خود تطبیق کند تا استفاده‏یِ کامله کند. مثلاً در آیه‏یِ شریفه‏یِ سوره‏یِ انفال فرماید:
اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللّهُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ ایاتُهُ زادَتْهُمْ ایماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکّلُونَ(6).
شخص سالک باید ببیند این اوصاف ثلاثه را با او منطبق است؟ آیا وقتی ذکر خدا می‏شنود، نور ایمان در قلبش افزایش پیدا می‏کند؟ و اعتماد و توکّلش به حق تعالی است؟ یا در هر یک از مراتب، راحل؛ و از هر یک از این خواص، محروم است؟... پس وظیفه‏یِ سالک اِلی اللّه آن است که خود را به قرآن شریف عرضه دارد و چنانچه میزان در تشخیص صحّت و عدم صحّت، و اعتبار و لااعتبار حدیث آن است که آن را به کتاب خدا عرضه دارند و آن‏چه مخالف آن باشد، باطل و زخرف شمارند، میزان در استقامت و اعوجاج، و شقاوت و سعادت آن است که در میزان کتاب اللّه درست و مستقیم در آید.(7)
مشاهده می‏شود که تطبیق، علاوه بر معنای معهودش در تفسیر، به معنای دیگری هم در بیانات حضرت امام به کار رفته است که اهمّیّت توجّه به این معنای دومی به هیچ وجه از آن معنای اوّلی کم‏تر نیست. بر اساس این معنا، هدف عمده از تلاوت قرآن و مقصد نهایی از تدبّر در آن، تطبیق معارف و حقایق قرآنی بر خود و در نتیجه نزدیک شدن به کمال مطلق است. غایتی که جز در پرتو هدایت‏های قرآنی قابل دست یافتن نیست.

1. 2. تفسیر از نگاه امام

فرزند امام، شهید سیّد مصطفی خمینی در آغاز تفسیر ناتمام خود، بارها درباره‏یِ نگاه امام به تفسیر می‏نویسد:
والد محقّق و آشنا به رموز کتاب خدا و بعض اسرار آن گوید: تفسیر قرآن جز برای خدای تعالی میسور نیست؛ چون آن از سوی او نازل شده و احاطه بر او امکان ندارد.(8)
حضرت امام خود در موارد متعدّدی بیان داشتند که:
تفسیر قرآن یک مسأله‏ای نیست که امثال ما بتوانند از عهده‏یِ آن برآیند.... قرآن یک کتابی نیست که بتوانیم ما یا کس دیگری یک تفسیر جامعی، آن طور که [سزاوار است بر آن [بنویسد. علوم قرآن یک علوم دیگری است ماورای آن‏چه ما می‏فهمیم. ما یک صورتی، یک پرده از پرده‏های کتاب خدا را می‏فهمیم، و باقی‏اش محتاج به تفسیر اهل عصمت است که معلّم به تعلیمات رسول‏اللّه [ص [بوده‏اند.(9)
ایشان ضمن ارج نهادن به کار مفسّران قرآن و تفسیرهایی که تاکنون بر این کتاب آسمانی نوشته شده است،(10) بر این نکته پای می‏فشرند که:
مفسّرین در عین حالی که زحمت‏های زیاد کشیده‏اند، لکن دست‏شان از لطایف قرآن کوتاه است؛ نه از باب آن که آن‏ها تقصیری کرده‏اند. از باب این که عظمت قرآن بیش‏تر از این مسائل است.(11)
علمای طراز اوّل هم که در طول تاریخ اسلام، چه از عامّه و چه از خاصّه، دراین باب کتاب‏های [تفسیر] زیاد نوشته‏اند [و]البته مساعی‏آن‏ها مشکور است؛ لکن هر کدام روی آن تخصّص و فنّی که داشته است، یک پرده‏ای از پرده‏های قرآن کریم را تفسیر کرده است، آن هم به طور کامل معلوم نیست بوده [باشد.(12)]
بنابراین؛ گرچه هر یک از مفسّرین زحمت‏های فراوان کشیده و رنج‏های بی‏پایان برده‏اند تا کتابی شریف فراهم آورند(13)؛ امّا عظمت و بزرگی این کتاب موجب شده است که این همه تلاش‏ها و مجاهدت‏ها در آستان با عظمت قرآن، اندک و ناچیز جلوه کند.
با این همه، حضرت امام به طور کلی تفسیر قرآن را ممنوع و دست‏نیافتنی نمی‏دانند؛ امّا به نظر می‏رسد، برترین روش تفسیر قرآن کریم از دیدگاه او روش عرفانی است؛ چون ایشان سوره‏یِ حمد را به همین روش تفسیر کرده‏اند. نیز به طور پراکنده به تفسیر عرفانی پاره‏ای از آیات پرداخته‏اند.
اعتقاد ایشان این است که اگرچه فهم عظمت قرآن از توان ادراک بشر خارج است؛ لکن اشاره‏یِ اجمالی به عظمت همین کتاب منزّل، که در دست‏رس همه‏یِ بشر است، فوائد فراوانی در پی دارد.(14)
دلیل گرایش ایشان به این نوع از تفسیر، و مُجاز و ممدوح دانستن آن در بین دیگر شیوه‏های تفسیری آن است که قرآن کتاب معرفت و هدایت و انسان‏سازی است؛ از این رو مفسّری که در این جهت می‏کوشد، و تفسیری که بر این مبنا شکل می‏گیرد، به هدف قرآن نزدیک‏تر و در نتیجه قابل قبول‏تر است.
وی این نکته را در کتاب "آداب الصّلوة" که در زمره‏یِ اوّلین تألیفات ایشان به حساب می‏آید، چنین مرقوم داشته‏اند:
به عقیده‏یِ نویسنده، تاکنون تفسیر برای کتاب خدا نوشته نشده‏است. به طور کلّی معنای تفسیر کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید و نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب کتاب باشد.
این کتاب شریف که به شهادت خدای تعالی کتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق سلوک انسانیّت است، باید مفسّر در هر قصّه از قصص آن؛ بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهتدای به عالم غیب، و حیث راهنمایی به طرق سعادت، و سلوک طریق معرفت و انسانیّت را به متعلّم بفهماند.
مفسّر وقتی «مقصد» از نزول را به ما فهماند، مفسّر است نه سبب نزول؛ به آن طور که در تفاسیر وارد است.
در همین قصّه‏یِ آدم‏و حوّا، و قضایای آن‏ها با ابلیس، از اوّل خلقتِ آن‏ها تا ورود آن‏ها در ارض، که حق تعالی مکرّر در کتاب خود ذکر فرموده، چه قدر معارف و مواعظ مذکور و مرموز است‏و مارا به‏چه قدر ازمعایب‏نفس‏و اخلاق ابلیسی و کمالات آن و معارف آدمی آشنا می‏کند، و ما از آن غافل هستیم.
بالجمله، کتاب خدا، کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است. کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی... اخلاقی، و مبیّن جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد. مفسّری که از این جهت غفلت کرده، یا صرف نظر نموده، یا اهمّیّت به آن نداده، از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده، و راه هدایت را به روی مردم مسدود کرده.(15)

2. علل عدم نگارش تفسیر

با کاوش و بررسی در مطالبی که حضرت امام درباره‏یِ قرآن بیان فرمودند، و مطالعه و دقّت در سیره‏یِ عملی ایشان در طول عمر پرخیر و برکت‏شان، می‏توان در یک جمع‏بندی نهایی به این نتیجه رسید که عامل اصلی پرهیز امام از تفسیر قرآن، و بسنده دانستن شیوه‏یِ تفسیری به روش عرفانی- اخلاقی در دو نکته اساسی نهفته است:
الف ـ عظمت قرآن؛ ب ـ لزوم عمل به قرآن.
اینک به اختصار به شرح این دو نکته می‏پردازیم:

2. 1. عظمت قرآن

همان‏گونه که پیش از این هم از امام نقل کردیم، به اعتقاد ایشان، مفسّران بزرگوار مسلمان زحمت‏های فراوانی برای فهم قرآن تحمّل کردند؛ ولی با این همه، دست‏شان از بسیاری از لطایف قرآن و ظرایف آن کوتاه است.
حضرت امام در این زمینه می‏فرماید:
این واقعیّت نه از باب آن [است] که آن‏ها تقصیری کرده‏اند، [بلکه] از باب این [است] که عظمت قرآن بیش‏تر از این مسائل است(16)؛ چرا که "قرآن سرّ است، سرّسرّ است، [بلکه] سرّ مستسرّ به سرّ است.(17)
طبیعی است که چنین کتابی به آسانی تفسیر شدنی نباشد و به راحتی نتوان مدّعی فهم همه جانبه‏یِ آن شد. بر مبنای این باور درست است که امام می‏فرماید:
قرآن حدّ ما نیست، در حدّ بشر نیست. قرآن سرّی است بین حق و ولی اللّه اعظم که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است.
به تبع او نازل می‏شود تا می‏رسد به این جایی که به صورت حروف و کتاب در می‏آید.(18)
این عظمت و بزرگی موجب شده است که امام به جِدّ معتقد شود که فهم این مخزن‏اسرار و علوم، از طاقت بشر خارج است.
چنان که فرمودند:
فهم عظمت قرآن خارج از طوق ادراک است.(19)
به همین دلیل است که بارها با تأثّر و تأسّف از این یاد می‏کنند که بشریّت به خاطر غوطه‏ور شدن در مادیّات، و قرار گرفتن در پس پرده‏یِ حجاب‏ها و موانع، و اشتغال فراوان به نفس، و شواغل نفسانی از دست‏یابی به این منبع عظیم و نورانی علم و معرفت، و سرچشمه‏یِ همیشه فیّاض تقوا و فضیلت محروم مانده است.
قرآن که مخزن همه‏یِ علوم است، نشد که آن‏ها تفسیر کنند، و آن معارفی که در قرآن هست، آن‏ها بیان کنند برای ما. این‏ها از تأسّف‏هایی است که ما باید در گور ببریم... ما باید تا آخر متأسّف باشیم... ما باید در این امور متأسّف باشیم که از قرآن دستمان کوتاه است.
این تفسیرهایی که بر قرآن نوشته شده است از اوّل تا حالا، این‏ها تفسیر قرآن نیستند؛ البته این‏ها یک ترجمه‏هایی، یک بویی از قرآن بعضی‏شان دارند، لکن تفسیر این نیست.(20)

2. 2. لزوم عمل به قرآن

در پاره‏ای از کتاب‏های حدیثی و علوم قرآن درباره‏یِ برخی از صحابه چنین نقل شده است که:
چنان بودند که چون ده آیه از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏آموختند، از آن نمی‏گذشتند تا این که هرچه از علم و عمل در آن بود، می‏آموختند. به همین ترتیب قرآن و علم و عمل به آن را باهم می‏آموختند و به همین جهت مدّت طولانی درحفظ سوره‏ای می‏ماندند.(21)
در مجامع روائی شیعه نیز به فراوانی آمده است که قرائت قرآن مقدّمه‏یِ فهم و تدبّر آن است، و فهمیدن و دریافتن معانی قرآن مقدّمه‏یِ عمل به آن است؛ زیرا مقصد نهایی از نزول قرآن عمل به مفاهیم بلند و مضامین آسمانی آن و در نتیجه رسیدن به سعادت دنیا و آخرت است. امری که نه با قرائت تنها حاصل می‏شود، و نه حتّی با تأمّل و تدبّر صرف به دست می‏آید.
اگر صحابه در حقّ قرآن آن گونه عمل می‏کردند؛ حتّی اگر نپذیریم که همه این‏گونه بوده‏اند، در این که برخی از آنان چنین بوده‏اند هرگز نمی‏توان و نباید کم‏ترین تردید داشت و اگر در روایات تأکید فراوانی بر عمل به قرآن شده است، به ویژه آن که قاریِ بدون عمل به شدّت مورد مذمّت و نکوهش قرار گرفته است: «رُبّ تالی القرآن و القرآن یلعنه»،(22) در این صورت شاید راز تفسیر نگفتن حضرت امام، و جلسات رسمی و درسی تفسیر قرآن تشکیل ندادن ایشان تا حدودی آشکار شود.
امام به هیچ وجه به قرآن، به عنوان یک کتابی که صرفاً باید آن را تفسیر کرد، و از بازگویی و نقل اقوال مفسّران پیشین و سپس نقد و طرد آن اقوال و سرانجام به کرسی نشاندن نظر تفسیری خویش نگاه نمی‏کرد. امام پیش از آن که به قرآن به این چشم نگاه کند که نیازمند تفسیر است، از این زاویه بدان می‏نگریست که انسان برای آن که هدایت یابد، تا چه اندازه نیازمند به قرآن است. فرسنگ‏ها فاصله است میان کسی که می‏پندارد، چون قرآن با تفسیر و توضیح بهتر فهمیده می‏شود باید جلسات تفسیری برای مردم تشکیل داد و کتاب‏های تفسیری برای جوامع و نسل‏ها به نگارش درآورد، با کسی که بر این باور است، چون قرآن کتاب انسان‏سازی و هدایت جوامع و انسان‏ها است باید خود را در معرض این هدایت معنوی قرار داد تا به سعادت دنیوی و اخروی‏دست یافت.
به نظر می‏رسد حضرت امام پیش از آن که به فکر نگارش تفسیر برای دیگران باشند، در این اندیشه بودند، تا آن‏جا که می‏توانند به آن‏چه از قرآن فهمیده‏اند عمل کنند.
قرآن همانند کتاب‏هایی نظیر دیوان حافظ و مولانا نیست که شارح و مفسّر، بی‏آن که ملتزم به عمل به مضامین اشعارشان باشد، تنها خود را موظّف بیند با به کارگیری انواع اقسام و روش‏ها، و سعی در انتخاب و گزینش زیباترین الفاظ و شیواترین عبارات به شرح و توضیح ابیات آن‏ها بپردازد. قرآن به فرمایش امام:
کتاب بزرگ الهی [است] که از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده، و برای استفاده‏یِ ما مهجوران، و خلاص ما زندانیان سجن طبیعت، و مغلولان زنجیرهای پیچ در پیچ هوای نفس و آمال، به صورت لفظ و کلام در آمده [است].(23)
این کتاب شریف صورت احدیّت جمع جمیع اسماء و صفات، و معرّف مقام مقدّس حق به تمام شؤون و تجلیّات است و به عبارت دیگر، این صحیفه‏یِ نورانیّه صورت «اسم اعظم» است، چنان که انسان کامل نیز صورت اسم اعظم است.(24)
بدیهی است با چنین کتابی نمی‏توان و نباید همانند سایر کتب رفتار کرد و بی‏توجّه به جنبه‏ی انسان‏سازی آن و بدون تلاش در جهت عمل به فرمان‏های آن، اهتمام ورزید که به بهترین شکل آن را تفسیر نمود.
شاید با توجّه به همین مطلب باشد که حضرت امام در جای دیگر درباره‏یِ قرآن فرموده‏اند:
بدان که این کتاب شریف، چنان که خود بدان تصریح فرموده است، کتاب هدایت و راهنمای سلوک انسانیّت و مربّی نفوس و شفای امراض قلبیّه و نوربخش سیر الی اللّه است.
بالجمله، خدای تبارک و تعالی به واسطه‏یِ سعه‏یِ رحمت بر بندگان، این کتاب شریف را از مقام قرب و قدس خود نازل فرموده، و به حسب تناسب عوالم تنزّل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده، و به کسوت الفاظ و صورت حروف درآمده، برای استخلاص مسجونین در این زندان تاریک دنیا، و رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی، و رساندن آن‏ها از حضیض نقص و ضعف و حیوانیّت، به اوج کمال و قوّت و انسانیّت، و از مجاورت شیطان به مرافقت ملکوتیّین؛ بلکه به وصول به مقام قرب، و حصول مرتبه‏یِ لقاءاللّه که اعظم مقاصد و مطالب اهل اللّه است و از این جهت، این کتاب، کتاب دعوت به حق و سعادت است و بیان کیفیّت وصول بدین مقام است و مندرجات آن اجمالاً آن چیزی است که در این سیر و سلوک الهی مدخلیّت دارد و یا اعانت می‏کند سالک و مسافر الی اللّه را.(25)
تردیدی نیست که با چنین دیدگاهی درباره‏یِ قرآن، هرگز نمی‏توان آن را همانند یک کتاب علمی نیازمند تفسیر به حساب آورد؛ بلکه قرآن از این نظر، علاوه بر این که با هیچ کتاب آسمانی یا غیر آسمانی دیگری به هیچ وجه قابل مقایسه نبوده و نیست، از یک امتیاز و مزیّت ویژه‏یِ دیگری نیز برخوردار است و آن این است که چون کتاب هدایت و تربیت، و نسخه‏یِ شفابخش انسانیّت است، در صحنه‏یِ عمل باید به شرح و تفسیر آن پرداخت.
بنابر آن‏چه از این مقدّمه‏یِ نسبتاً طولانی به دست می‏آید، می‏توان چنین گفت که از دیدگاه حضرت امام، تفسیر به یک شعبه، آن هم تفسیر علمی محدود نمی‏شود. این تفسیر از نظر امام لازم است و باید باشد؛ ولی هرگز کافی و وافی نیست؛ بلکه آنچه مهمّ است تفسیر عملی قرآن، و به صحنه‏یِ عمل درآوردن حقایق و معارف والای این آخرین صحیفه‏یِ آسمانی، و عینیّت بخشیدن به قوانین و ضوابط آن است؛ بنابراین از منظر امام، تفسیر به دو نوع تقسیم می‏شود: الف ـ تفسیر علمی؛ ب ـ تفسیر عملی.
آن‏چه از این دو تفسیر در نظر امام مهم‏تر و سزاوارتر جلوه نموده، نوع دوم یعنی تفسیر عملی قرآن است. چیزی که جامعه‏یِ امروز ما بیش از هر زمان دیگری بدان نیازمند است. تردیدی نیست که حضرت امام این شیوه‏یِ پسندیده را از سنّت معصومین علیهم‏السلام اخذ کرده است. ائمّه علیهم‏السلام ، پیش از آن که با تشکیل کلاس‏های متعدّد درس تفسیر، در رونق بخشیدن به تفسیر علمی قرآن سعی داشته باشند؛ نهایت تلاش خویش را در این جهت مصروف داشتند که با سنّت رفتاری و شیوه‏یِ عملی، در زندگی فردی و اجتماعی خود آیات نورانی قرآن را عینیّت بخشند و عملاً قرآن را تفسیر نمایند. برای هیچ کس جای انکار یا حتّی تردید نیست که حضرت امام از اوان جوانی با قرآن مأنوس بوده‏اند و این أنس و ألفت تا آخرین ساعات حیات پربارشان هم‏چنان پیوسته و بدون انقطاع ادامه داشته است.
امّا جای این پرسش هم‏چنان باقی است که چرا حضرت امام در طیّ مدّت بیش از هفتاد سال درس و بحث، و تعلیم و تعلّم، هیچ زمان جلسات رسمی تفسیر قرآن و یا کلاس‏های تفسیری، آن گونه که معمول و مرسوم بود، دایر نکردند؟ ایشان‏که حتّی در بحرانی‏ترین شرایط، علاوه بر تدریس فقه و اصول، که دروس رسمی حوزه به شمار می‏آمد، به تدریس فلسفه هم پرداختند، که مخالفت‏هایی را هم به همراه داشت، چرا هرگز به تدریس تفسیر اقدام نکردند؟
به نظر می‏رسد که در پاسخ باید گفت: البته عوامل متعدّدی را برای آن می‏توان برشمرد؛ امّا شاید یکی از عوامل باز دارنده‏یِ امام این بود که بیش از تفسیر علمی به تفسیر عملی قرآن اعتقاد داشتند، و چون همواره خود را در مسیر تربیت قرآن می‏دیدند که برای رسیدن به کمال انسانی و انسان کامل شدن باید مجاهدات نفسانی و ریاضات شرعی فراوانی را به جان پذیرا باشند، از این رو پرهیز داشتند که به طوری رسمی درس تفسیر داشته باشند.
این نکته حدس و گمان نگارنده است؛ امّا اگر واقعاً هم درباره‏یِ امام بتوان آن را ظنّ و گمان دانست، آیا در اصل مطلب و حقیقت موضوع می‏توان تردید داشت یا در آن خدشه وارد کرد؟ آیا جز این است که قرآن نیازمند مفسّران و شارحانی است که با تمام وجود عامل به قرآن باشند؟ آیا هدف قرآن این نیست که پیش از امر و نهی دیگران، باید سعی کرد که خود را اصلاح نمود؟ آیا می‏توان بدون توجّه به این حقایق به تفسیر آیاتی نظیر آیه‏یِ «أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِّرِ وَ تَنْسَوْنَ اَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ»(26) اقدام کرد؟ آیا عتاب تند و سرزنش‏آمیز این آیه دامن‏گیر خود مفسّر نخواهد شد؟ این جا است که ارزش کار امام به خوبی روشن می‏شود و این درس را به جامعه القا می‏کند که مقصد این است که ما جامعه‏ای قرآنی داشته باشیم؛(27)امّا از این حقیقت نباید غافل شویم که ما با کتاب عظیمی مواجه هستیم که از عالم غیب و ملکوت، و عرش رحمانی در کسوت الفاظ و عبارات درآمده است، پس نباید بدون داشتن صلاحیّت علمی و عملی به تفسیر قرآن برای دیگران پرداخت.
به عبارت دیگر، سیره‏یِ عملی امام نشان از این حقیقت دارد که ما بیش از آن مقداری که درباره‏یِ تفسیر قرآن سخن می‏گوییم، باید سکوت کنیم یا کمتر بگوییم، و بیش‏تر به عمل به قرآن بپردازیم.
البته طرح معارف تفسیر قرآن، خود مقدّمه‏یِ عمل به قرآن است. امّا این حقیقت مسلّم به تنهایی در جامعه‏یِ امروز ما کافی نیست. جامعه، علم و عمل مفسّران قرآن را از یکدیگر جدا نمی‏داند تا بدون توجّه به اعمال فردی یا اجتماعی مفسّری به مطالب تفسیری وی دل سپارد. کسی که به تفسیر قرآن می‏پردازد، باید مَثَل اعلای معارف و حقایق قرآنی و مجسّمه‏یِ تقوا و فضیلت باشد تا در کلام و سخنش تأثیر باشد و دیگران با مشاهده‏یِ چهره‏یِ نورانی‏اش به تربیت قرآنی روی آورند.
تفسیر و تبیین کلام الهی، مقامی است که خداوند به پیامبرش عطا کرده است: «وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلْنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ»(28)؛ چون به تعبیر روایات، "مَنْ خُوطِبَ بِه" بوده است؛ بنابراین مفسّر باید بداند در جایگاهی قرار گرفته است که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمّه علیهم‏السلام در آن جایگاه قرار داشته‏اند؛ از این رو باید به دقّت بنگرد آیا واقعاً صلاحیّت علمی و عملی قرار گرفتن در چنین مرتبه‏ای را احراز کرده است یا نه؟
حضرت امام قدس‏سره با آن همه، اطّلاعات قرآنی و آگاهی‏های ژرفِ دینی که همگان بدان اعتراف دارند، وقتی به قرآن می‏رسند، بارها تأکید می‏کنند که «تفسیر قرآن یک مسأله‏ای نیست که امثال ما بتوانند از عهده‏یِ آن برآیند»(29).
حضرت امام بر این باور بود که قرآن برای «مَنْ خُوطِبَ بِه» آمده است: «اِنَّما یَعْرِفُ الْقُرآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه»(30) و شاید به همین دلیل بود که ایشان از ورود در وادی تفسیر به شدّت احتیاط می‏کرد و پرهیز داشت و معتقد بود که «ما از طریق وحی و از طریق وابستگان به وحی، قرآن را اخذ می‏کنیم»(31) و همان گونه که از فرزند ایشان نقل کردیم:
تفسیر قرآن برای کسی جز خداوند تعالی میسور نیست؛ زیرا قرآن علم حقّ است که پایین آمده و احاطه‏یِ بر آن، در امکان [کسی [نیست،(32)برای راسخان در علم که پیشوایان دین و ائمّه‏یِ معصومین علیهم‏السلام هستند.(33)

پی‏نوشت ها···

1. المیزان، ج 1، ص13.
2. تفسیر سوره‏یِ حمد، ص 96.
3 . صحیفه‏یِ نور، ج 10، ص124.
4 . آداب الصّلوة، ص 288.
5 . همان، ص 231.
6 . انفال /2.
7 . آداب الصّلوة، ص 231ـ230.
8 . تفسیر القرآن الکریم، ج 1، ص13.
9 . تفسیر سوره‏ی حمد، ص 95-93.
10 . آداب الصّلوة، ص194.
11 . صحیفه‏یِ نور، ج 11، ص251.
12 . تفسیر سوره‏ی حمد، ص 93.
13 . آداب الصّلوة، ص194.
14 . همان، ص 182.
15 . همان، ص 193.
16 . صحیفه‏یِ نور، ج17، ص251.
17 . تفسیر سوره‏یِ حمد، ص 165.
18 . صحیفه‏یِ نور، ج 19، ص172-171.
19 . آداب الصّلوة، ص182.
20 . صحیفه‏یِ نور، ج19، ص27.
21 . الاتقان، 2/205 به نقل از التّفسیر و المفسّرون، ج1، ص50.
22 . بحارالانوار، ج92، ص184.
23 . آداب الصّلوة، ص 66.
24 . همان، ص183.
25 . همان، ص 185-184.
26 . بقره /44.
27 . صحیفه‏یِ نور، ج8، ص171.
28 . نحل /44.
29 . تفسیر سوره‏یِ حمد، ص 183.
30 . صحیفه‏یِ نور، ج19، ص27.
31 . همان، ج18، ص275.
32 . تفسیر القرآن الکریم، ج1، ص13.
33 . آداب‏الصّلوة، ص 184.

مقالات مشابه

تنويع و تقسيم مباحث علوم قرآن

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهعلی‌اوسط باقری

آواشناسی ابن جزری در کتاب النشر فی القراءات العشر

نام نشریهتفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهبهمن زندی, سیدحسین میر تقی

پايان نامه ها و كتاب شناسي قرآن و امام جواد(ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندهادریس جعفرزاده

نقد کتاب «رویکردی نو به مطالعه قرآن»

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهسیدمصطفی احمد‌زاده

خاورشناسان قرائت پژوه و آثار آنان

نام نشریهقرائت‌پژوهی

نام نویسندهحسن رضا هفتادر